تولد سیزده ماهگی
روزها مثل برق و باد می گذرند و تو شیرین تر بامزه تر و شیطون تر از روز قبل و من و بابایی هر روز وابسته تر از روزهای قبل باورم نمی شه که پسرم الان 13 ماه از تولدش گذشته خیلی سریع اما شیرین بود . همه روزها و لحضه ها با تو قشنگه حتی موقعی که ناراحتم با وجود تو همه چی شیرینه ... حالا یه کم از شیرین کاریات تو این ماه بگم که وقتی بخونی خودتم خندت میگیره ... وقتتی بابایی شب ها می یاد خانه همش دوست داری ما با هات بازی کنیم یه موقع اگه بخواهیم فیلم ببینیم میدویی میری دکمه ماهواره رو خاموش می کنی بدم جلوی تلوزیون روی میز تلوزیون میشینی که دیگه روشن نکنیم ... وقتی آهنگ باب میلت پخش میشه اگه تو اتاقت باشی می دویی میای بیرون پاهاتو می کوبی زمین و ...
نویسنده :
مهسا
19:05